چند سال پیش با یکی از دوستانم که شهر دیگه‌ای زندگی می‌کرد برنامه کتاب‌خونی داشتم. یک کتاب انتخاب می‌کردیم، زمانی برای خوندنش تعیین می‌کردیم و بعد با ایمیل (اون سال‌ها هنوز خبری از اپ‌های پیام‌رسان نبود) دربارش با هم تبادل نظر می‌کردیم. یکی از اون کتاب‌ها شویی و اخلاق» برتراند راسل بود. الان دیگه حاضر نیستم وقتم را برای خوندن کتاب‌های راسل بگذارم. به نظرم محتوای کتابش به کار همون گزیده‌گویی‌های اینستاگرامی و پیام‌های تلگرامی می‌خوره، اما خب مگه نصف عمر ما این روزها تو همین صفحات و محیط‌ها نمی‌گذره؟ شاید هنر راسل دقیقا همینه که حرف‌هایش به کار زندگی روزمره‌ی مردم کوچه و بازار میاد.

مثلا مصداق یکی از بخش‌های این کتابش را من بارها به چشم دیدم و به شدت قبول دارم، اون جایی که میگه: "تجربه نشان می‌دهد که بالاخص سانسور در انگلستان وضعی غم‌انگیز دارد. نمایشنامه‌های پوچ و بی‌معنی که به شدت هیجان‌انگیز و محرک شهوات است به سادگی از زیر دست سانسورچیان می‌گذرد در حالی که نمایشنامه‌های جدی و سنگین که مسائل مهم را مطرح می‌سازد مدت‌ها در پس دیوار سانسور محبوس می‌ماند."  برای منی که سال‌ها با اتوبوس سفر رفتم و محکوم بودم به تماشای فیلم‌های آبدوغ‌خیاری که تو اتوبوس‌ها می‌گذاشتند این حرف خیلی ملموسه. گاهی مبهوت می‌موندم که فلان فیلم چطور با وجود این صحنه‌ها، گریم‌ها، لباس‌ها و دیالوگ‌ها و حتی موضوع اصلی فیلم از زیر تیغ سانسور ارشاد در رفته! اما وقتی یاد این حرف راسل می‌افتادم از ابهام و شگفتی درمیومدم و به تماشای ابتذالی که جلوی چشم‌هام داشت اتفاق می‌افتاد ادامه می‌دادم.

تو فهرست فیلم‌ها و کتاب‌های توقیف و سانسور شده‌ای که می‌تونیم به یاد بیاریم، چند درصد مبتذل و سبک و محرک بودند و به قولی، بیم این میرفت که اکران یا انتشارشون سلامت روانی جامعه را به خطر بندازه یا سلیقه‌ی مخاطب را به تدریج به ابتذال بکشه؟ احتمال درصد کمی.  

من موافق سانسور حتی اون فیلم‌های اتوبوسی هم نیستم اما معتقدم اگه آثار جدی، با تمام نقدهایی که از نظر فنی و تخصصی ممکنه بهشون وارد باشه، اجازه‌ی ورود به فضای فرهنگی را پیدا نکنند، در واقع جا برای آثار سبک باز می‌شه و کفه‌ی ترازو به نفع این آثار پایین میاد و به تدریج سلیقه‌ و مذاق هنری و سطح فکری مخاطب‌ها تنزل پیدا می‌کنه. شاید یک علت فروش بالای  فیلم‌های طنز سبک و بی‌محتوا و در مقابل استقبال نشدن از فیلم‌هایی با ارزش هنری بالاتر، تو کشور همین باشه.

یک نمونه‌ دیگه را به نظرم می‌تونیم تو سلیقه‌ی موسیقیایی خودمون ببینیم. وقتی سال‌هاست نمایش آلات موسیقی برای مخاطب رسانه‌های ملی حرام شده، وقتی هیچ جایی در نظام آموزشی کشور برای آموزش در زمینه موسیقی در نظر گرفته نشده بهترین محیط برای پا گرفتن امثال تتلو و ساسی مانکن فراهم شده وجاییه که طرفداران پاشایی در تشییع جنازه‌اش شگفتی می‌آفرینند!

باز هم میگم منظورم این نیست که مثلا تتلوها و ساسی‌مانکن‌ها و پاشایی‌ها نباید بخونند. وجود این خواننده‌ها و ویدئو کلیپ‌هایی که تولید می‌کنند به تنهایی خطرناک نیست، تعداد طرفداران و میزان تاثیرپذیریشونه که ترسناکه! و این تعداد بالا و گرایش نامتعادل به این نوع موسیقی نتیجه‌ی بستن درهای شناخت و از دسترس آسان خارج کردن انواع دیگه موسیقیه (مواظبم که نگم موسیقی اصیل، چون معتقدم هیچ نوع موسیقی نباید با رانت یا برچسبی غالب بشه).

 نمیشه خواننده‌ها و فیلم‌سازها و نویسنده‌ها را به بهانه‌ی سالم نگه‌داشتن جامعه خفه یا حذف کرد، داخلی‌ها را ممنوع‌الصدا و ممنوع‌التصویر و ممنوع‌القلم می کنند، خارجی‌ها چی؟ راه حل فقط بالا بردن سطح ذوق و سلیقه‌ی مخاطبه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها