من خیلی از واژهی معجزه» استفاده میکنم. چون معجزه زیاد میبینم. شما هم اگه معجزه نمیبینید شاید چون دنبالش نگشتید. منظورم هم از معجزه هر کودکی که به دنیا میآید و هر گلی که میروید و این حرفها نیست، تبدیل شدن عصا به مار و ید بیضا هم نیست! من به اتفاقاتی میگم معجزه که پیشبینی نشده یا دور از ذهن بودند ولی اتفاق افتادند و خوشحالت کردند یا میدونی تاثیر مثبتی تو زندگیت دارند. اگه الان از ذهنت گذشت که نه بابا! برای ما فقط اتفاقات بدِ پیشبینی نشده میافته، شاید همین طرز فکرت راه معجزهها را مسدود کرده و باعث شده نبینیشون.

حالا با این تعریف، معجزه مثل چی؟ مثل این که دیروز رفتم دیدن کسی. کاری که میخواستم یک روز دیگه به تاخیر بندازمش اما وقتی رفتم از برنامهای برای روز بعدش خبردار شدم که راه دیگهای برای فهمیدنش نداشتم و اگه از دستش میدادم خیلی افسوس میخوردم. یا مثلا امروز بعد چند ماه کلاسهام را شروع کردم و انتظار داشتم شاگردهام یک کلمه هم یادشون نمونده باشه اما در شگفتی تمام حتی ذرهای از داشتههاشون را از دست نداده بودند و هیچی از خاطرشون نرفته بود. از لذت معجزهی واریز پول قلمبهای که با جملهی تکراری اینجا ایرانه و حساب و کتاب نداره» ازش ناامید شده بودم، دیگه نگم واستون!

من علاوه بر این که دفتر خاطرات دارم تو تقویمم هم خیلی چیزها یادداشت میکنم و آخر سال واقعا یک گنجینه‌ دارم. تصمیم گرفتم از این به بعد یک قسمت را هم اختصاص بدهم به معجزه‌های روزانه.

معجزهی امروز شما چی بود؟

پ.ن.

این پست قدیمی هم درباره ی شکرگزاری بود.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها